این دفعه حال کردم یه متن بزارم برای بازدید کننده های عزیز
آمدی ، چه صادقانه آمدی ، مرا عاشق کردی .
آمدی ، چه عاشقانه آمدی ، مرا دیوانه کردی . مثل باران آمدی و مرا که همان کویر خشک و بی جان بودم از محبت و عشق سیراب کردی. مثل یک پرستوی عاشق آمدی و مرا با خود به دشت عشق و امید بردی . آمدی و مرا اسیر کردی ، اسیر آن قلب مهربانت . بیا که آمدنت امیدها و آرزوهای قلبم را دوباره زنده می کند ، بیا که این دل بی قرار تو است. مرا بیش از این در حسرت عشقت نگذار . مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی ، آری تو مرا گرفتار خودت کردی . بیا که دلم هوای با تو بودن را کرده است ، بیا که قلبم تنهای تنهاست و بهانه تو را میگیرد. بیا
تا دوباره مرغ عشق در باغ سوخته قلبم آواز عاشقانه اش را شروع به خواندن
کند ، بیا تا لحظه های سرد زندگی ام غروب کند و یک دنیا محبت و عشق در قلبم
طلوع کند. از اینکه آمدی و مرا اسیر خودت کردی پشیمان نباش ، تو را می پرستم ای قبله امیدم. میخواهم با تو باشم ، با تو و آن عشق پاکت ، میخواهم در آن قلب مهربانت برای همیشه بمانم . چه زیبا آمدی و لحظه های پر از غم زندگی ام را عاشقانه کردی. بیا تا ستاره ها در آسمانند و مهتاب شاهد آمدنت هست. بیا تا خاکستری که در قلبم هنوز هم پر از گرماست شعله ور شود و تپش قلبم لحظه به لحظه تندتر شود . به
عشق آمدنت مدتها به انتظار نشسته بودم ،حالا که آمدی انتظارم به سر رسیده و
تو را در کنارم خودم میبینم ! بمان با من ، می مانم با تو ، و میخوانیم
آواز عاشقی را .